۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

زززز....و زمان طی می شود

(روزها از پی هم میگذرند....و من خیره به خود از این ازدحام پوچ خنده ام میگیرد....)


دیکته ی تکرار و طوری تو تنمون دیکته کردن که هی با تیک وتاک ساعت تیک میزنیم....هی باید تر بزنیم ...

این لجنی که من توشم.. مخلوط خاص دو تا آدم..دو تا آدمه که نمیدونن زندگی چیه...هی تر میزنن به همو...پیش میرن...
زمان زر میزنه تو گوشم و هی همش بیشتر می فهمم که دارم از دستش میدم...

هیچ نظری موجود نیست: