۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

...3

گهگاه رویای عشقبازی با او دخترک را در تار و پود خود درگیر می کرد ...زیر سایهِ سنگین نفس هایش زن میشد...وبه اوج میرسید

دخترک اما بر سطح سرد بسترش تنها بود...با دست های چنگ زده به پیرهنی خیالی...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

تو که خوب میدانی ... گرما را در بی لباسی بجوییم ...

سینا گفت...

آخ با این تکست عاشقت شدم...
کاش بتونم بیشتر بشناسمت